کد مطلب:68868 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:209
مژده داد او را ز ذات حق كه با فرمان خویش دین خود را كن مكمَّل با ولای مرتضی می شود مست ولای مرتضی، از خود جدا [صفحه 179] شد بپا هنگامه ای در آسمان و در زمین شور و شوقی شد در آن صحرای سوزان حجاز عشق مولا در دلم از زاد روز من نشست
سر زد از دوش پیمبر، ماه در شام غدیر
تا كه جبرائیل او را داد پیغام غدیر
نخل هستی بار و بر آرَد در ایام غدیر
خوف تا كی باید از فرمان و اعلام غدیر
هر كه نوشد جرعه ای از باده ی جام غدیر
تا ولایت شد علی را ثبت، هنگام غدیر
مرغ اقبال آمد و بنشست بر بام غدیر
بر جبینم حك بود تا مرگِ خود نام غدیر
صفحه 179.